زائر کوچولوی مامان سفر یک ماهه ما به اتمام رسید و دیشب برگشتیم سر خونه زندگی خودمون طفلک بابایی واسه اینکه شما اذیت نشی اینهمه راه اومد دنبالمون سفر خوبی بود شمام که حسابی شیطون شدی دیشب که وارد خونه شدیم مبهوت بودی به در و دیوار خونه نگاه میکردی یعد بردمت تو اتاق خودت گذاشتمت جلو اسباب بازیات چند لحظه فقط نگاشون کردی و بعد آروم آروم دست تو بردی جلو و یکی یکی برشون میداشتی و از سر ذوق میخندیدی الهی من فدات شم شمام دلت واسه خونه تنگ شده بود. دیگه دخترکم تنها شدیم خونه خاله خیلی بهت خوش گذشت همه هواتو داشتن و شمام خوب دل بردی . مرسانا جون از خاله ایی به خاطر همه زحمتاشون تشکر میکنه ...